آیت‌الله فاضل گلپایگانی: دشمن چهار راهبرد را در زمینه‌سازی جریان عاشورا به‌کار بست-راهبرد معاصر

آیت‌الله فاضل گلپایگانی: دشمن چهار راهبرد را در زمینه‌سازی جریان عاشورا به‌کار بست

یت‌الله فاضل گلپایگانی معتقد است دشمنان اباعبدالله(ع) در یک دسته قرار نداشتند بلکه عوامل متفاوتی باعث شد افراد مقابل کاروانیان صف‌آرایی کنند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۰ - ۰۹ شهريور ۱۳۹۸ - 2019 August 31
کد خبر: ۲۰۷۸۰

به گزارش راهبرد معاصر، ماجرای قیام اباعبدالله(ع) را می‌توان از جنبه‌های گوناگونِ معرفتی، سیاسی و اجتماعی مورد مطالعه قرار داد تا از آنها در عرصه‌های فردی و اجتماعی استفاده‌های کاربردی داشت. یکی از ابعاد آن، مربوط به بُعد دشمن‌شناسی آن است. با اندک مطالعه‌ای در تاریخ واقعه عاشورا درمی‌یابیم تمام دشمنان امام حسین(ع) در یک سطح قرار نداشتند بلکه هر کدام متأثر از یک‌سری از عوامل خاص مقابل حضرت صف‌آرایی کردند.

 

آیت‌الله فاضل گلپایگانی عضو خبرگان رهبری اظهار کرد دشمنان اباعبدالله(ع) در یک دسته قرار نداشتند بلکه عوامل متفاوتی باعث شد افراد مقابل کاروانیان صف‌آرایی کنند.

 

وی درباره این عوامل می‌گوید به‌طور کلی تهدید، تطمیع و فریب، سه راهبرد دشمن در زمینه‌سازی وقوع جریان عاشورا بود.

 

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 

سه راهبرد دشمن در وقوع جریان عاشورا

* دشمنانی که مقابل امام حسین(ع) قرار گرفتند، از چه اقشاری بودند و یا دارای چه ویژگی‌های شخصیتی بودند؟

دشمنان امام حسین(ع) در کربلا یک دسته نبودند بلکه انگیزه‌ها و دشمنی‌های گوناگونی در کار بود؛ اولاً سعی حکومت بنی‌امیه این بود که از اشرار و و بزرگان قبایل در این زمینه کمک بگیرد تا بتواند مردم قبیله را جذب کند؛ یکی از عللی که توانستند جمع زیادی را جذب کنند، همین مسئله بود، یعنی در آن زمان جامعه به‌صورت ملوک‌الطوایفی و قبیله‌ای اداره می‌شد و میان آنها رسم بر این بود که هرچه رئیس قبیله می‌گوید، آنها بدون چون و چرا بپذیرند، بنابراین یکی از روش‌های دشمنان برای افزودن نفرات به لشکریان خود، تطمیع رؤسای قبایل با اموال و مقام بود. دشمن از این حربه همواره بهره‌های زیادی گرفته است.

 

گروهی دیگر از دشمنان اباعبدالله(ع)، افرادی بودند که مورد ترس و تهدید قرار گرفتند. زمانی که حکومت نامشروع یزید متوجه دعوت کوفیان از امام حسین(ع) شد، عبیدالله‌بن زیاد ملعون را به‌سوی آنها فرستاد تا کوفیان را تهدید کند که "هرکس از حسین حمایت کند، او و خانواده‌اش را به خطر می‌اندازیم."، این تهدیدات به‌قدری کارساز بود که جمعیت 30 هزار نفری بیعت‌کننده با مسلم، ایشان را رها کردند.

 

عامل سومی که باعث شد مردم از اباعبدالله(ع) حمایت نکنند، تکنیک فریب اهل بی‌بصیرت بود. یک عده به‌دلیل عدم بصیرت در شناخت حق از باطل، از همراهی بازماندند. این عده توسط شریح قاضی فریب خوردند. حکومت وقت، با تطمیع شریح، از او درخواست کردند فتوای قتل امام حسین(ع) را به‌دلیل شورش علیه حکومتِ به‌اصطلاح اسلامی صادر کند.

 

گروه چهارم، نه اهل ترس، نه تطمیع و نه بی‌بصیرت بودند بلکه حکومت به‌گونه دیگر این عده را فریب داد، به این شکل که از آنها به‌عنوان افرادی که بین امام حسین(ع) و حکومت یزید میانجیگری می‌کنند، استفاده کرد، لذا مدام در پی القای این نکته بودند که «اجازه ندهید حسین به کوفه بیاید». حرّبن یزید ریاحی از جمله این افراد بود که سعی داشت امام(ع) را از ادامه مسیرش بازدارد. او ظاهراً با امام دشمنی نداشت و به‌نقل تاریخ، پشت‌سر حضرت نیز نماز خواند منتها تصور می‌کرد ممانعت امام از ادامه مسیرش، به‌خیر و صلاح کاروان حسینی است، لذا در روز عاشورا زمانی که متوجه نیت دشمن درباره امام حسین(ع) و اصحاب ایشان شد، از کار خود توبه کرد و به لشکریان حضرت پیوست.

 

حرّبن یزید ظاهراً با امام دشمنی نداشت و به‌نقل تاریخ، پشت‌سر حضرت نیز نماز خواند منتها تصور می‌کرد ممانعت امام از ادامه مسیرش، به‌خیر و صلاح کاروان حسینی است، لذا در روز عاشورا زمانی که متوجه نیت دشمن درباره امام حسین(ع) و اصحاب ایشان شد، از کار خود توبه کرد و به لشکریان حضرت پیوست.


در هر صورت هر کس در این گروه‌های چهارگانه قرار گرفت، دچار نوعی ضعف معرفتی، اخلاقی، رفتاری و یا نفسانی بود؛ اما دیدیم هیچ کدام به اهداف خود دست نیافتند. عده‌ای که در پی دنیا بودند، فریب آن را خوردند و به نان و نوایی دست نیافتند. عده‌ای هم که فریب خوردند و بصیرت‌شان به فریادشان نرسید، دچار پشیمانی و بعد توبه شدند.

 

امام صادق(ع) در روایتی نقل می‌کند مردى به حسین علیه السلام نوشت: «مرا با دو حرف پند بده؟»، آن حضرت در جواب نوشت: «هر که امرى را با نافرمانى خدا بجوید، آنچه امید دارد زودتر از دستش برود، و از آنچه می‌گریزد زودتر به‌سرش آید؛ مَنْ‏ حَاوَلَ‏ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یَحْذَرُ». این کلام عیناً برای کسانی که مقابل امام(ع) صف بستند، عملیاتی شد.

 

* شما عدم بصیرت و معرفت نسبت به جایگاه حقیقی امام حسین(ع) را از عوامل دشمنی با آن حضرت معرفی کردید؛ عاملی که باعث این ضعف شناخت و بصیرت شد در چه گزاره‌هایی بود؟

شهوات، دنیاپرستی و گرایش به حرام به‌ویژه مال حرام. جامعه اسلامی پس از ماجرای سقیفه دچار اضمحلال شدیدی شده بود، حتی برخی بزرگان صحابه به‌دنبال سهم‌خواهی،‌ استفاده از بیت‌المال را بر خود حلال می‌شمردند. شکم آن‌ها مدفن مال حرام شده بود، لذا خداوند بر چشم و قلب آن‌ها مهر زده بود، از این جهت امام حسین(ع) در روز عاشورا زمانی که دشمنان مقابل خطبه‌های حضرت هلهله می‌کردند، فرمود «شکم‌های شما از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مهر زده شده است لذا تحمل گوش دادن حرف مرا ندارید؛ فقد مُلِئت بُطونکم مِن الحَرام وطُبِع عَلى قُلوبِکم».

 

در صورت کلی خداوند در غذا و اموال، اثرات وضعی و معنوی قرار داده است. اگر اموال از راه حرام کسب شود، برای فرد ظلمت ایجاد می‌کند و باعث کدورت قلبی او می‌شود. اما مال حلال منشأ نور است و بصیرت و قلب نیز با نور الهی تغذیه می‌شود. در دعایی از امام صادق(ع) می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُوراً وَ فِی سَمْعِی نُوراً وَ فِی بَصَرِی‏ نُوراً؛ خدایا نوری در قلبم،‌ در گوشم و در بصرم قرار بده». بنابراین رابطه مستقیمی بین بصیرت و قساوت قلب با مال حلال و حرام برقرار است.

 

تقوا عامل تشخیص حق از باطل است

چرا که هرکس آلوده به حرام شود، قدرت شناختش از حقایق از بین می‌رود، توانایی تشخیص حق از باطل را نخواهد داشت. همچنان که انسان باتقوا توانایی تشخیص و خروج از چالش‌ها را دارد؛ خداوند درباره اثرات تقوا در گشایش مسیر افراد می‌فرماید: «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مى‏‌دهد». همچنین انسان باتقوا حق را از باطل تشخیص می‌دهد؛ خداوند در این باره می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا؛ اى اهل ایمان! اگر [در همه امورتان] از خدا پروا کنید، براى شما [بینایى و بصیرتى ویژه] براى تشخیص حق از باطل قرار مى‏‌دهد.

 

بنابراین افراد به‌میزانی که تقوا را رعایت کنند، به همان میزان کسب نور می‌کنند و مسیر برایشان روشن خواهد بود، اما به‌میزانی که تقوا را مراعات نکنند، دچار ظلمت‌های قلبی و نفسانی می‌شوند و مسیر را گم می‌کنند، همان اتفاقی که در ماجرای قیام امام حسین(ع) رخ داد. دشمنان به‌واسطه آلوده شدن در حرام و گناه، تا قدری پیش رفته بودند که جلوی فرزند رسول خدا(ص) صف بستند؛ از این جهت این مسئله باید درس عبرتی برای همه ما باشد تا دچار لغزش نشویم. مال حرام ذره ذره انسان را به‌سوی مسلخ می‌کشاند و زمانی چشم باز می‌کند که کار از کار گذشته است.

 

علت عدم‌همراهی کوفیان با امام حسین(ع)

*با بررسی رفتار کوفیان در قبال امام حسین(ع) درمی‌یابیم گویی آن‌ها مشکل معرفتی نسبت به جایگاه حضرت داشتند، چطور شد که به امام نامه نوشتند، اما ایشان را یاری نکردند؟

متأسفانه عده‌ای که جلوی امام صف بستند، از کوفیانی بودند که اهل رأی و اجتهاد و تفسیر قرآن و یا از صحابه کبار بودند.

 

این نوع رفتار از آنجا ناشی می‌شد که کوفیان، امام حسین(ع) را تا حد امامی که بر تمام اشیاء و افراد ولایت دارد و صاحب عالی‌ترین درجات امامت و اطاعت از او واجب است، قبول نداشتند. خیلی از کوفیان طرفدار جناب عثمان بودند لذا عمدتاً به امامت امام حسین(ع) چندان اعتقادی نداشتند. شیعیانی هم که به امام حسین(ع) نامه نوشتند، اما ایشان را همراهی نکردند، یا تهدید دشمن موجب ترس آن‌ها شد و یا بصیرت لازم را نداشتند، در واقع کسانی که بصیرت نداشتند و به‌فتوای خود عمل می‌کردند، نه به سپاه امام پیوستند و نه سپاه دشمن. شخصی مثل "سلیمان‌بن صُرد خزاعی" از اصحاب پیامبر(ص) بود، اما به‌هنگام قیام امام حسین(ع)، در کوفه ماند و پس از ماجرای عاشورا پشیمان شد.

 

کوفیان، امام حسین(ع) را تا حد امامی که بر تمام اشیاء و افراد ولایت دارد و صاحب عالی‌ترین درجات امامت و اطاعت از او واجب است، قبول نداشتند. خیلی از کوفیان طرفدار جناب عثمان بودند لذا عمدتاً به امامت امام حسین(ع) چندان اعتقادی نداشتند.
در هر حال مجموعه‌ای که اباعبدالله(ع) را همراهی نکردند، ایمان کافی به درجات بالای امامت امام حسین(ع)‌ نداشتند، ایشان را در حدی که جانشین حقیقی پیامبر(ص) و ولیّ امر مسلمین و واجب‌الاطاعة است، قبول نداشتند. آنها کسانی بودند که طی تبلیغاتِ مسموم دشمنان اهل‌بیت(ع) آموخته بودند هرکس در رأس حکومت باشد هرچند به‌ظلم، نباید بر او شورید و یا او را تضعیف کرد. جالب است امام حسین(ع) در مقاطع و منازل مختلف از جمله روز عاشورا، درباره جایگاه خویش نسبت به پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(ع) سخن می‌گفتند، به آنها از مقام امامت و ولایت عُظمایی خود نگفتند چرا که معرفت و شعور آن را نداشتند، هرچند به این جایگاه هم اهمیتی ندادند و کاری که نباید می‌شد، صورت گرفت. حال باید پرسید؛ ما تا چه‌اندازه نسبت به معارف و فضایل ائمه(ع) شناخت داریم؟

 

* همان طور که می‌دانیم درس‌های عاشورا در تمام زمان‌ها و مکان‌ها جریان دارد. امام خمینی(ره) به‌عنوان برترین رهبر دینی‌مان نیز پیوندی بین جریان انقلاب اسلامی و عاشورای حسینی برقرار کرد، در این باره توضیح می‌دهید؟

 

وجه اشتراک هر دو ماجرا، قیام برای پیاده‌سازی ارزش‌های الهی بود، منتها باید توجه داشت که درس‌های عاشورا و اثرات معنوی آن پشتوانه حرکت امام راحل بود، همچنان که ایشان در سخنانی فرمود: «انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است»، از این جهت می‌توان اذعان داشت امام(ره) قیام خود را برگرفته از قیام سیدالشهدا معرفی و به آن افتخار می‌کرد.

 

تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، بودند افرادی که ضعف نفسانی، معرفتی و شخصیتی داشتند و این مسئله باعث شد برایشان سایه‌ای در تشخیص راه روشن انقلاب ایجاد شود. من خودم افراد مبرزی را می‌شناختم که از مقلدان امام خمینی(ره) بودند، اما زمانی که بگیر و ببندها را دیدند، از راه خود بازگشتند و بدتر اینکه گاهی با طرح این مسئله که «مگر می‌شود یک فقیه به حکومت برسد؟!»، مقابل تفکر انقلاب ایستادند.

 

اما انقلاب اسلامی از آنجایی که برگرفته از مکتب عاشورا بود، روح آزادگی و استقلال و نیز اسلام‌خواهی در آن موج می‌زد و این موج علی‌رغم عداوت دشمنان، تاکنون ادامه دارد. بنیان‌گذار انقلاب ما، مدام می‌فرمود «با اتکای به خداوند متعال و نصرت الهی می‌توان نظام شاهنشاهی را ساقط کرد چرا که همچون حکومت یزید مشروعیت ندارد»؛ او [شاه] مانند یزید در پوشش اسلام، ضد ارزش‌های اسلام عمل می‌کرد و منویات دشمن را در کشور اجرا می‌کرد؛ لذا باید نظامی در عصر غیبت کبری برپا می‌شد که دارای مشروعیت باشد. بدون وابستگی به غرب و شرق و بدون دخالت آن‌ها، باید جامعه‌ای ایجاد شود که افراد آن، خود توانایی مدیریت داشته باشند منتها در چارچوب قوانین اسلام. در دوران پهلوی کار به جایی رسید که قصد کردند قرآن و مقدسات را از ریشه برچینند در حالی که تا قبل از آن [پهلوی] خود را مسلمان و مدعی دیانت می‌دانست. اکنون هم از این دست افراد در حکومت ما متأسفانه پیدا می‌شوند؛ به اسم اسلام و به کام دشمن عمل می‌کنند، اما شاکله اصلی نظام‌مان پر است از افراد ارزشی.


یک زمانی ما اسیر انگلیس و آمریکا بودیم، اما امروز قوی‌ترین دستاوردهای نظامی غرب را با چالش مواجه می‌کنیم و پهباد پرقدرت آن‌ها را از آسمان به زمین می‌کشیم. گذشت آن زمان که مقابل افسران و مستشاران آنها دست‌بسته بودیم و حتی اجازه فکر کردن هم نداشتیم. 

 

منبع: تسنیم

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار